بازگشت به خانه
داستان داستان کودکان: مقابله با فضایی بدی که قصد دزدیدن درختان زمین را داشت

داستان کودکان: مقابله با فضایی بدی که قصد دزدیدن درختان زمین را داشت

در داستان "مقابله با فضایی بدی که قصد دزدیدن درختان زمین را داشت"، یک موجود فضایی به نام زالاک از سیاره ای سرد و بی روح به زمین می آید تا تمام درختان را برای گرم کردن سیاره اش ببرد. اما سه کودک باهوش به نام های آراد، ماهان و سارا با نقشه ای هوشمندانه، به زالاک یاد می دهند که از گازهای طبیعی سیاره خودش استفاده کند. بدین ترتیب، زالاک به سیاره اش بازمی گردد و زمین از تهدید نجات پیدا می کند.


روزی روزگاری، در گوشه ای دور از کهکشان، سیاره ای سرد و بی روح به نام "زمین خوار" وجود داشت. موجودی فضایی به نام "زالاک" روی این سیاره زندگی می کرد. زالاک خیلی سردش بود و تصمیم گرفت که برای گرم کردن سیاره اش، تمام درختان زمین را بدزدد و با خود به سیاره اش ببرد.

زالاک با یک سفینه بزرگ و براق به سمت زمین حرکت کرد. سفینه اش شبانه به زمین رسید و از بالای شهر به همه درختان نگاه کرد. او با خود گفت: "این درخت ها را می برم و سیاره ام را با آنها گرم می کنم!"

اما در همین شهر، سه کودک باهوش به نام های آراد، ماهان و سارا متوجه حضور زالاک شدند. آراد به بقیه گفت: "باید بفهمیم چرا این فضایی به زمین آمده است!" ماهان که همیشه از دنیای بیرون و فضا خبر داشت، گفت: "من فکر می کنم این فضایی به دنبال چیزی است تا خودش را گرم کند."

کودکان تصمیم گرفتند نقشه ای بکشند تا زالاک را متوقف کنند. آراد با استفاده از اینترنت، اطلاعاتی درباره زالاک و سیاره اش پیدا کرد. سارا گفت: "بیایید به او نشان دهیم که می تواند بدون بردن درختان ما، خودش را گرم کند."

وقتی شب بعد زالاک دوباره به زمین آمد تا درختان را بگیرد، بچه ها او را به یک جنگل نزدیک دعوت کردند. ماهان با صدای بلند گفت: "ای زالاک! می دانیم تو سردت است و برای همین به زمین آمده ای، اما راه بهتری برای گرم شدن داریم."

زالاک که خیلی تعجب کرده بود، پرسید: "راه بهتر؟ مگر بدون درختان هم می توانم گرم شوم؟"

سارا با لبخند پاسخ داد: "بله، سیاره تو پر از گازهای طبیعی است که می توانی از آنها برای گرم کردن سیاره ات استفاده کنی."

زالاک کمی فکر کرد و بعد به بچه ها گفت: "اگر راست می گویید و این گازها می توانند مرا گرم کنند، دیگر نیازی به درختان شما ندارم."

بچه ها با کمک هم، نقشه ای به زالاک دادند که چطور از گازهای طبیعی سیاره اش استفاده کند. زالاک با تشکر فراوان، قول داد که دیگر هرگز به زمین نیاید و درختان را بدزدد. او سوار بر سفینه اش شد و به سیاره اش بازگشت.

بعد از آن، زالاک با استفاده از گازهای طبیعی، سیاره اش را گرم کرد و دیگر نیازی به درختان زمین نداشت. بچه ها هم شاد و خندان از این که توانستند زمین را نجات دهند، به خانه برگشتند و داستانشان را برای همه تعریف کردند.