بازگشت به خانه
داستان داستان کودکانه گنجشک بازیگوش: اهمیت نظم و ترتیب در زندگی

داستان کودکانه گنجشک بازیگوش: اهمیت نظم و ترتیب در زندگی

در داستان "گنجشک بازیگوش و اهمیت نظم و ترتیب"، جیکو گنجشکی شاد و بازیگوش است که به دلیل نامنظم بودن، همواره وسایلش را گم می کند. با کمک دوستش سارا، او یاد می گیرد که چگونه لانه اش را مرتب کند و متوجه می شود که با نظم و ترتیب، زندگی اش آسان تر و لذت بخش تر می شود. این داستان به کودکان اهمیت نظم را به زبانی ساده و شیرین آموزش می دهد.


روزی روزگاری، در جنگلی زیبا و سرسبز، یک گنجشک کوچولو به نام جیکو زندگی می کرد. جیکو گنجشکی بازیگوش و شاداب بود که دوست داشت همیشه در میان شاخه های درختان بازی کند و از این شاخه به آن شاخه بپرد. اما یک مشکل داشت؛ جیکو اصلاً منظم نبود! هرچیزی که پیدا می کرد، بی توجه و بی حوصله کنار می گذاشت و دوباره می رفت سراغ بازی.

یک روز صبح، جیکو به سراغ لانه اش رفت که از قبل برایش تدارک دیده بود، اما وقتی که به لانه رسید، با صحنه ای عجیب روبه رو شد. همه چیزهای کوچکی که جمع کرده بود، از برگ های خشکیده گرفته تا تکه های کوچک چوب، به هم ریخته و در همه جا پخش و پلا بود. جیکو تلاش کرد تا چیزی را که می خواست پیدا کند، اما با هر بار جستجو فقط گیج تر می شد.

در همین زمان، دوستش، سهره ی باهوش و مرتب به نام سارا، از کنار لانه جیکو گذر می کرد. سارا که متوجه پریشانی جیکو شد، گفت: "جیکو، چی شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟"

جیکو با ناامیدی پاسخ داد: "هرچی جمع کرده بودم، همه به هم ریخته. اصلاً نمی دانم چطور باید پیدایشان کنم!"

سارا با لبخند به جیکو گفت: "جیکو جان، شاید مشکل اینجاست که تو همه چیز را همین طور رها می کنی و اصلاً نظمی در لانه ات نداری. اگر همه چیز را مرتب کنی و هر چیزی را در جای مخصوص خودش بگذاری، دیگر لازم نیست دنبال چیزی بگردی."

جیکو کمی فکر کرد و گفت: "اما سارا، من هیچ وقت دوست نداشتم وقتم را برای مرتب کردن صرف کنم. مرتب بودن به نظرم حوصله سر بر است!"

سارا با آرامش گفت: "می دانم بازی کردن برایت جذاب است، اما اگر هر روز کمی وقت بگذاری و لانه ات را مرتب کنی، در نهایت وقت بیشتری برای بازی خواهی داشت، چون دیگر نیازی به جستجو نداری!"

جیکو سرش را خاراند و کمی با خودش فکر کرد. او تصمیم گرفت برای یک بار هم که شده حرف سارا را گوش کند و وسایلش را مرتب کند. او برگ ها را در یک طرف لانه جمع کرد، تکه های چوب را در یک گوشه گذاشت، و دانه ها را در یک ظرف کوچک مرتب چید. حالا لانه اش خیلی مرتب و تمیز شده بود.

چند روز بعد، جیکو متوجه شد که چقدر راحت تر می تواند وسایلش را پیدا کند. هر بار که نیاز داشت چیزی بردارد، به راحتی به سراغش می رفت و بدون اتلاف وقت دوباره به بازی برمی گشت. جیکو از این موضوع خیلی خوشحال شد و از اینکه سارا به او یاد داده بود چگونه منظم باشد، تشکر کرد.

سارا لبخند زد و گفت: "ببین، جیکو، با کمی نظم و ترتیب، زندگی ات راحت تر و لذت بخش تر شده. دیگر لازم نیست نگران گم شدن وسایلت باشی."

جیکو با شادی سرش را تکان داد و گفت: "سارا، تو بهترین دوستی هستی که می توانستم داشته باشم! از این به بعد هر روز وقتی که از بازی برمی گردم، وسایلم را مرتب می کنم!"

از آن روز به بعد، جیکو هم منظم تر شد و هم بیشتر از قبل از زندگی در لانه اش لذت می برد. هرگاه دوستان جنگلی اش به لانه او می آمدند، از نظم و زیبایی لانه اش شگفت زده می شدند و از جیکو به عنوان یک الگوی منظم و مرتب یاد می کردند.

و اینگونه بود که جیکو یاد گرفت که نظم و ترتیب نه تنها او را از گیجی و سرگردانی نجات می دهد، بلکه وقت بیشتری هم برای بازی و شادی فراهم می کند.