بازگشت به خانه
داستان داستان آموزندهٔ خرگوش و روباه: قصه ای دربارهٔ اعتماد نکردن به غریبه ها برای کودکان

داستان آموزندهٔ خرگوش و روباه: قصه ای دربارهٔ اعتماد نکردن به غریبه ها برای کودکان

در داستان «پوئی خرگوش کوچولو و روباه مکار جنگل سبز»، کودکان می آموزند که چرا نباید به غریبه ها اعتماد کنند، حتی اگر با حرف های شیرین یا وعده های وسوسه انگیز مانند کیک و شیرینی نزدیک شوند. این قصه با شخصیت های حیوانات دوست داشتنی مانند پوئی، روباه حیله گر «روبی»، و گوزن دانای «آقای شاخ طلایی»، خطرات اعتماد کورکورانه به افراد ناشناس را به زبانی ساده و جذاب آموزش می دهد. داستان بر اهمیت گوش دادن به توصیه های والدین، هوشیاری در برابر فریبکاری، و ارزش مشورت با بزرگترها تأکید می کند. این کتاب مصور، مناسب گروه سنی 3 تا 8 سال، همراه با تصاویر رنگارنگ و پندهای اخلاقی، ابزاری عالی برای گفتگو با کودکان دربارهٔ امنیت و مراقبت از خود است.


حیوانات جنگل سبز

(قصه ای درباره ی اعتماد نکردن به غریبه ها)

در جنگل سرسبزی به نام «جنگل سبز»، خرگوش کوچولویی به نام «پوئی» زندگی می کرد. پوئی خیلی مهربان و بازیگوش بود و همیشه به حرف پدر و مادرش گوش می داد که می گفتند: «به غریبه ها اعتماد نکن، حتی اگر خوش صحبت باشند!»

یک روز، پوئی مشغول جمع آوری هویج از باغچه بود که ناگهان روباه مکار و قهوه ای رنگی از پشت درخت ظاهر شد. روباه با لبخندی شیرین گفت: «سلام کوچولو! اسم من روبی است. امروز جشن تولد دوستم توی آن طرف جنگل است. می خواهی با هم برویم؟ کلی کیک و شیرینی داریم!»

پوئی یاد حرف پدرش افتاد که گفته بود: «بعضی غریبه ها با حرف های شیرین می خواهند تو را فریب دهند.» پس کمی فکر کرد و گفت: «ممنون روبی! ولی من باید اول از مادرم اجازه بگیرم.»

روباه ناامید شد و اصرار کرد: «نه! وقت نیست، زود باش! جشن همین نزدیکی است.» اما پوئی همین که خواست قدم بردارد، صدای پایش را شنید. گوزن دانایی به نام «آقای شاخ طلایی» از آنجا رد می شد و فریاد زد: «پوئی! این روباه را می شناسی؟ او همان کسی است که ماه گذشته سنجاب کوچولو را گول زد!»

پوئی سریع دوید و خودش را به مادرش رساند. روباه هم که نقشه اش خراب شده بود، با عجله فرار کرد. آن شب، پدر و مادر پوئی به او گفتند: «همیشه هوشیار باش. غریبه ها ممکن است ظاهر خوبی داشته باشند، اما فقط کسانی که می شناسی قابل اعتمادند.»

پوئی فهمید که مهربانی به معنای اعتماد کورکورانه نیست و همیشه باید قبل از تصمیم گیری، از بزرگترها کمک بخواهد. از آن روز به بعد، هرگز با غریبه ها به جایی نرفت، حتی اگر قول کیک و شیرینی می دادند!

پند پایان قصه:

اعتماد مانند گلی است که فقط برای کسانی شکوفا می شود که حقیقتاً آنها را می شناسی.