به چند نیرو برای محتوا گذاری روی سایت نیاز داریم . تماس بگیرید
بازگشت به خانه

داستان صوتی دو سطل آب در چاه
این داستان کودکانه در باره دیدگاه آدم ها صحبت می کند و می گوید که چگونه می توانیم شاد تر زندگی کنیم.
دو سطل یکدیگر را در ته چاهی ملاقات می کردند. یکی از آن ها بسیار عبوس و پژمرده دل بود. به همین خاطر سطل دوم برای ابراز همدردی از او پرسید: ببینم چه اتفاقی افتاده، چرا ناراحتی؟ سطل عبوس و دلگیر پاسخ می دهد:
آنقدر من را در ته چاه انداختند و بالا کشیدند که دیگر خسته شده ام. می دانی پر بودن اصلاً برای من مهم نیست، همیشه خالی به اینجا بر می گردم! سطل دوم خنده اش می گیرد و خنده کنان می گوید: تو چرا اینطوری فکر می کنی؟
من همیشه خالی اینجا می آیم و پر برمی گردم. مطمئن هستم اگر تو هم مثل من فکر می کردی می توانستی شادتر زندگی کنی!